بعد مرگ منو تو شعرم بکارید

ساخت وبلاگ
تهمینه : سلام داداش من : مجتبی ، کوچولو ها خوبن ؟ تهمینه : خدا رو شکر ، به محبت شما ، خوبیم . من : چطوری با دانشجو هات ؟تهمینه : خوبه ، خیلی خوبه من : یه زحمت داشتم واست تهمینه : جان . امر بفرما. من : جانت سلامت . من : یادته برای مصاحبه با بچه هایی که استخدام می کردیم فیلم می گرفتیم ؟تهمینه :  آره من : از تعداد 20 نفر از بچه هایی که راضی هستن  تصویرشون تو یه فایل تصویری برای پخش شخصی استفاده بشه اجازه بگیر و یک دقیقه از الانشون و وضعیت قبلشون و نوع فعالیتشون با نماهای مختلف کلیپ تهیه کن و سریع برام بفرست.تهمینه : کم پیش میاد زنگ بزنی . دلم ریخت من : فقط زمان خیلی مهمه. زود میخوام . مثلا فرداتهمینه : فردا !!!  اینقدر سریع!!!من : منتظرتم. کمک خواستی بگو بچه ها کمکت کنن . هم فایل خام شون رو هم کلیپ آماده ت : چشم .من : بی بلا. ببخش .....پشت خطی دارم ، بچه ها رو ببوس به مجتبی سلام  برسون.پشت خط دوست و همکار بازپرسم بود . خبر داد که همسر سابق خانم سرابی قصد مصالحه داره ولی گفته نمی خواد با خودش رو به رو شه. منم شما رو معرفی کردم . که باهاش صحبت کنید.ازش تشکر کردم بابت زحمتی که تو این مدت کشیده و خداحافظی کردیم. عصر با یه گروه موسیقی قرار داشتم. میخواستم سر تمرینشون یه گوشه بشینم و تماشا کنم. تو محک باهاشون آشنا شده بودم . محیط آکوستیک اونجا پوشیده از عایق های صوتی با درهای با پوشش چرمی بود. قبل شروع تمرین کمی از نوازنده درام ست خواستم تو بعضی حرکات منو راهنمایی کنه. صدای کوک کردن و آماده سازی سازها برای تمرین از کشیده شدن آرشه تا گرم کردن سازهای کوبه ای ذهنمو ناخود آگاه به ناکجایی می برد که فکرشو نمی کنی.&nb بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 10:41

  از لاي درنگاهت مي كنم. نشستم روي مبل و هم راستاي دستم كه رو تاج مبل كشيده شده تو رو نگاه مي كنم . جلوي ميز آرايشت وايسادي و با عشوه آهنگي رو كه داره پخش ميشه همخواني مي كني بي اونكه حواست باشه من مي بينمت. با دست موهاتو پشت سرت جمع كردي و من مي بين بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:23

  يعني واقعا نمي بيني نشستمو دارم نگات ميكنم كه سير شه اين چشا .   چند روزي ميگذشت از اومدنم به تهران . با روابط و دوستان و شرايط شغلي كه داشتيم تونستيم شوهر سابق خانم سرابي رو پيدا كنيم و به صورت غير رسمي دعوتش كنيم به دادسرا . فضاي سنگين اونجا نفس بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:23

احساس مي كنم كمي ذكام شدم. بايد بعد ورزش بيشتر خودمو بپوشونم. يكي دو تا دارو از داروخانه گرفتمو راهي شدم سمت محل سكونتم. يه نوازنده خيابوني داشت يه گوشه ي پياده رو زير گرمي نور مغازه ها ساز مي زد. كمي وايسادم و گوش كردم. بعضي ها بي توجه رد مي شدنو بر بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:23

 علي با گوشي صحبت مي كرد و راه مي رفت . صداي معلماي ديگه مي اومد كه داشتن سر كلاس تدريس مي كردن. ما تو دفتر مدرسه ي غيرانتفايي بوديم كه يه زمان با هم اونجا تدريس مي كرديم. قبل از ظهر بود و علي يه تك ز بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 2:42

داشتم وارد اتاق رئيس مي شدم . از مدير دفترش اجازه ورود خواستم و با هماهنگي وارد شدم. داشتن تلفن صحبت مي كردن. خواستم از اتاق بيرون برم تا بتونن راحت صحبت كنن كه اشاره كرد بمونم. رئيس : جناب ملك زادگان بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 2:42

لعنت به من

حتا تو رویا هم اونجور که باید نمی تونم تصورت کنم

حتا تو رویا هم با رویایی ترینم به بن بست می خورم

بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 2:42

دکتر منو از رانندگی منع کرده بود. واسه اینکه وسوسه نشم ماشین رو فروخته بودم و با اضافه حقوقی که داشتم یه سرمایه اندکی دستم بود. با حسین برای شراکت وسرمایه گزاری  صحبت کردم. پسر کاری و پرتلاشی بود. خصو بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 111 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:27

تنهایی، خصوصا شب ها، بهم بیشتر فشار می آورد.سکوت شب، توی تنهایی دیوانه کننده ست. بخاطرهمین فاصله 60 کیلومتری مرکز استان تا شهرستان رو بیشتر روزها طی می کردم تا شب همراه خواهرهام تو خونه پدری باشم. به بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 102 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:27

سکوت قسمت 30 شب تو مرور روزهای گذشته خوابم برد. صبح زنگ زدم به رضا و گفتم می خوام ببینمت. گفت باشه ولی رضا یزدانی : الان تهران نیستم ، عصرم سالن فوتبالم. میای اونجا ؟من : می بینمت.ساعت 8 صبح بود با ما بعد مرگ منو تو شعرم بکارید...ادامه مطلب
ما را در سایت بعد مرگ منو تو شعرم بکارید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzestreet بازدید : 109 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 22:27